در خواب و بیدار

ساخت وبلاگ
هنوز هوا گرگ و میش بود که از کانکس بیرون زدم. سرد بود. همیشه اوایل بهمن این طور سرد می شود. بعدش چندروزی برف می گیرد و همه جا را سفید می کند. چند روزِ بعدِ بهمن سرما قفل می شود به روزها. برف ها یخ می زنند و بدترین روزهایِ زمستان همین روزهاست. بیشتر کارگرها رفته اند مرخصی. من مانده ام و محمود و چندتایی کارگر بومی. روز اینجا آکنده از صداست و شب که می شود انگار زمین می میرد. شاید اگر شب ها گوش تیز کن در خواب و بیدار...
ما را در سایت در خواب و بیدار دنبال می کنید

برچسب : محمود, نویسنده : 9ghasedak-flightb بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 3:28

دست خودم را گرفته ام. تویِ تمام روزهای بیست و سه سالگی دست خودم را گرفته ام و لبخند می زنم. خسته که می شوم سرم را می گذارم روی شانۀ خودم و چشم هام را می بندم. کم که می آورم با خودم حرف می زنم و خودم را آرام می کنم. روز که می شود به خودم تبریک می گویم برای شروع یک روز خوب و شب که می شود از خودم تشکر می کنم بابت این همه تلاش از صبح تا شب. راستش رابطه عجیبی با خودم پیدا کرده ام. خودم را بیشتر از پیش در خواب و بیدار...
ما را در سایت در خواب و بیدار دنبال می کنید

برچسب : بنشین,کنارم,بخند,برایِ,فرصتی, نویسنده : 9ghasedak-flightb بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 3:28